Invisible Hit Counter
ورجاوند
سال 1389
سال تبلور آزادیخواهان ایرانی
سال سقوط ولایت مطلقه فقیه
Tuesday, July 29, 2008
سال ابتکارات

در سال ابتکارات و اختراعات اسلامی بزعم رهبر عظیم انقلاب بار دیگر جهانی را به تعجب واداشته ایم. یکی از اخبار داغ که افکار جهانیان را بخود مشغول داشته کشف بسیار مهم و نادری است بنام اکستازی اسلامی. اگر معنی اکستازی را نمیدانید به این مقاله مراجعه کنید تا افزایش معلومات پیدا کنید.

مروری بر اکتشاف و اختراعات سی ساله اخیر دلیل بارز آنست که دنیای غرب و بخصوص کشور برادر عامریکا (غلط املائی نیست بلکه آخوندیزه شدن واژه آمریکا میباشد. درست مثل طاهر کردن گند نجس بلژیکی و غسل دادن در چای که باعث پاکی و تولید قند حبه میشود) میخواهد در ایران سفارت بزنند و گویا از سی سال پیش تا کنون اصلا مذاکره و تماسی با ایران نداشته اند. اینهم نگاهی به ابتکارات و اختراعات و کشفیات سی ساله اخیر:

کندن 300 هزار قبر بمنظور پذیرایی از همان عامریکایی ها.

تولید انرژی اتمی در آشپزخانه.

هاله نور در سازمان ملل.

رهبریت اقتصاد جهانی.

اختراع موشکهای فتوشاپی.

بافور برق و باطری برای سفر و حضر.

دستگاه مدرن قطع انگشت دست و پا.

اعدام با ظرفیت بالا توسط جرثقیل بمنظور کنترل جمعیت.

در آوردن چشم با دستگاه خودکار.

کاشتن خیارشور در شوره زاره های کویری.

تولید نسل جدید گاو با ایجاد اسپرم گاوی توسط برادران بسیج برای باروری ماده گاوان بسیجی.

ایجاد ارتش های نیست میلیونی برای ترساندن لولو.

شلاق زدن محکومان بدلیل عدم وجود زندان کافی و گرانی مواد خوراکی.

واردات و پخش مواد مخدر و مشروبات الکلی در ایران بمنظور مبارزه با امپریالیست جهانی.

Labels:

Sunday, July 27, 2008
آگهی

از همه آیات عظام و غیر عظام ، ریز و درشت ، دولوکس ، سوپر دولوکس ، حجج اسلام ، ثقۀ الاسلامهای پهن و باریک و عمامه 9 متری و 12 متری ، با رینگهای سیاه و سفید که همه آنها ادعای نزدیکی و پیوستگی و همسفره بودن و شرف حضور با خداوند منان را دارند و با توشیح امام زمان به چنین مقام و منزلت روحانی! دست یافته اند خواهشمندیم فورا التماس و التجایی و یا دست نیازی بدرگاه احدیت روا دارند و دل خداوندی را بدست آورند. شاید مغفرتی بر این سرزمین نفرین شده فرود آید و گرمای وحشتناک تابستانی را کاهش و اندک باران رحمت یا حداقل هوای مطبوع تری را بر این سرزمین و امت لعنت شده آن باز گرداند و این سرزمین را از خشکسانی محفوظ دارد.

همه میدانند که همه آیات و حجج و ثقۀ السلام و شیخ و شفیع ، انواع حدیث و حکایت و روایت را هم خوانده اند و بخوبی میدانند که فقط دعای معصوم و بیگناه به عرش و بارگاه خداوندی میرسد و نه دعای باران در نمازهای نمایش جمعه البته پس از شنیدن اخبار هواشناسی رادیو اسرائیل.

لذا اگر حلالزاده و یا نان حلال خورده ای یا حداقل کم گناهی (از معصومیت و بیگناهی گذشتیم) در میان روحانیت حاکم پیدا میشود دست دعا بر آسمان بگشاید شاید با شفاعت آن سر سفره پدر نشسته ، فرجی و باعث اجابت دعای نزول باران شده ، سدها پر آب و موتور های برق براه افتاده و چراغی یا حداقل پنکه های بیمصرف را روشن نماید که مزید تشکر است.

ساکنان ایران آخوند زده

Labels:

Friday, July 18, 2008
مهمانی

اوایل شب به خانه بازگشتم و از چیدن سفره بزرگ و ظروف میوه و شیرینی معلومم شد که میهمانی بزرگی در پی است. بزودی سر و کله مهمانان که اغلب اقوام و خویشان صاحبخانه بودند تقریبا همزمان پیدا شدند. در میان آنها چشمم به مرد و زنی افتاد که رنگ و رخساره و ظاهر آنان گواهی بر مقام بالای آنان در میان مهمانان میداد و همگی نسبت به آنان اظهار ارادت میکردند. صاحبخانه گفت ایشان از باقیمانده موبدان زرتشتی هستند که اغلب بدلیل فشار حکومت و تبعیضات شدید مذهبی به خارج گریخته اند. این زن و مرد محترم تحصیلکرده و بسیار فرهیخته بودند و صاحبخانه پس از معرفی آنان از من خواست که نزدیک ایشان بنشینم و با آنان به اصطلاح قاطی و هم صحبت شوم.

یکی از مطالبی که همسر ایشان عنوان نمود موضوع تعداد جوانانی که تغییر مذهب داده و باور زرتشتی را مطالعه و دنبال میکنند که در سالهای اخیر رو به افزایش گذاشته و بسیاری از جوانان بدلایل سرخوردگی از ولایت مطلقه فقیه و توخالی بودن عقاید و دوروئی سران حاکم و سیل دروغهای مکرر بدنبال پر کردن خلا باوری و اعتقادات خود هستند. بمباران تبلیغات تو خالی سی ساله گذشته و خونریزیهای مکرر و اعدامها و زندانهای پر و شکنجه های ما قبل تاریخ و قضاوتهای کودکانه و انتقامی دادگاههای فرمایشی از دلایل این سرخوردگی شدید است که با نبودن امکانات معنوی و مادی همراه شده و جوان مشتاق را سرخورده نموده است.

یکی از نکته های قابل توجه آن بود که یکی از اقوام صاحبخانه که خود مقام دولتی و اجرائی بالایی داشت اظهار نمود از نظر باورهای مذهبی جوانان روز یروز از حکومت دورتر میشوند و نسبت به سیل دروغهای مکرر حساسیتی نشان نداده بلکه با تمسخر و تاسف به آن مینگرند. این نکته را سران قوم درک نموده و آنها را وادار نموده که نوعی بازی ناشیانه سیاسی - مذهبی را بمورد اجرا بگذارند. این بازی را میتوان ایجاد احزاب ظاهرا مختلف و مخالف یکدیگر نامید که همه دم از انواع مختلف اسلام! و حتی ملی – مذهبی میزنند ولی سر نخ کنش و واکنش آنها از بیت ولی مطلقه هدایت و از بیت المال مردم تغذیه میشوند. در ابتدا مردم تصور میکردند تغییر مهمی پیش خواهد آمد و اوضاع از حالت فعلی خارج خواهد شد ولی پس از مدتی سردرگمی به این نتیجه رسیده اند که این بازی فقط مایه سرگرمی و تمسخر مردم است و مردم عادی کوچه و بازار نمیدانند فرق بین این گروه و آن گروه چیست؟ چون همه آنها امتحان خود را پس داده و از معمم و مکلا تو زرد از آب درآمده اند. پایه و اساس همه ظاهرا احزاب قدرت و مال و منال و یا شهرت طلبی و خود بزرگ بینی است و نه مردم و حقوق مردم. مسئولین احزاب فرمایشی مانند خود رهبر فکر میکنند هر چه میگویند مردم از جان و دل کلام آنان را باور دارند و بحرف آنها اعتماد میکنند ولی حقیقت غیر از این است و فقط کسانی که منافعی دارند ظاهرا گوش میگیرند ولی فقط از این گوش به آن گوش است و اعتماد و اعتقادی به گفته هیچیک از سران ندارند. بهمین خاطر است تا هر کسی بر سر کاری گذاشته میشود ابتدا در فکر پر کردن جیب و بعد فرستادن فرزندان بخارج برای پیوستن به آنها در روز مباداست. از این هم نباید گذشت که عده ای از آنها دارای پاسپورت های دو یا سه ملیتی هستند. وی اظهار داشت این مشکل حتی در سپاه باعث اختلاف نظرهای بسیار شده و دسته بندی های عقیدتی در سپاه فراوان شده است.

میزبان اعتقاد داشت تا پرچم فقاهت من درآوردی ولایت مطلقه فقیه بر تارک این مملکت باقی بماند ، آش همین آش و کاسه همین کاسه است. سه روزی که در یزد بودم غیر از آنچه درد و رنج مردم بود نه چیزی دیدم و نه شنیدم.

شب آخر تا بعد از نیمه شب به بازی جانانه تخته نرد گذشت و کرکری خواندن اهل تاس.

Labels:

Wednesday, July 09, 2008
گپی با غریبه

فردا عصر که هوا قدری بهتر بود میزبانان را تنها گذاشته و با راهنمایی آنان ولی با پای پیاده به پارک زیبایی که نزدیک بود رفتم. مدتی نشستم و از هوای فرح انگیز عصر کویری لذت بردم و به مردم نگاه میکردم و در دلم آرزوی کسی که سر صحبتی باز کند. مردی میانسالی با ریش کوتاه و تمیز همراه پسر خردسالی مرا دید و بمن نزدیک شد و بدون مقدمه سر صحبت را با سلام و تعارف باز کرد. با لهجه بسیار علیظ یزدی صحبت میکرد و سعی فراوان داشتم معنی بسیاری از کلمات را درک کنم. توضیح داد مدتهاست به این پارک میآید و نوه خود را با طبیعت آشنا میکند و تا کنون مرا ندیده است! برایش قدری از خودم و مسافرتم توضیح دادم. کم کم با لهجه وی آشنا میشدم و او با متانت و طمانینه خاصی که از ادب ذاتی وی سرچشمه میگرفت از روزگار و وضعیت گفت. سیگاری تعارف نمود و با هم دودی کردیم و از خاطرات کذشته و انسانیت و شرف مردم یزد سخن گفت که این حرفها برای دلخوشی است و دیگر خریداری در این بازار آشفته ندارد. میگفت جوانان هیچ چیز ندارند که به آن دلخوش باشند. محلی برای دور هم جمع شدن و بحث و تبادل نظر ندارند. همه جا جاسوسان رژیم هستند و از هر سه دانشجویی یکی حقوق بگیر و فرزند و برادر و در هر حال وابستگی نسبی و سببی و مالی به رژیم دارند. مردم در خانه و مدرسه و بازار و محل کار تحت کنترل و مراقبت دایمی هستند. در این شهر که هم اکنون از یک میلیون بیشتر جمعیت دارد هیچ جای تفریح نیست و حتی در این پارک هم مردم و بخصوص جوانان تحت مراقبت و گاهی تفتیش بدنی هستند. با این حال خودشان منبع فسادند و تمام مواد مخدری که در شهر بفروش میرسد تحت نظارت خودشان است. از صیغه شرطی صحبت کرد و توضیح داد صیغه یکشبه به مبلغ 50 تومن با دختران 14 یا 15 ساله را صیغه شرطی میگویند. اغلب دختران فاحشه در اینجا از روستاهای دور و نزدیک میآیند و تنها علت تن فروشی آنان فقر و بی فرهنگی است. بسیاری از آنان را پدرانشان میفروشند! و توضیح داد اغلب دختر ها به بهای 100 تا 200 تومان به صیغه یا حتی عقد دلالان در میآیند و مدتی بعد در شهر و دیار دیگری آنان را به قیمت بالا و برای مدت معینی در اختیار این و آن پولدار قرار میدهند که صد البته به صغر سن آنان بستگی دارد و سفیدی پوست و زیبایی کودک. میگفت متاسفانه اکثر مشتریان موقتی پیرمردانی هستند که با پوند و دلار و یورو و از خارج آمده اند و دلال مطمئن است متاع را از دست نداده بلکه تن وی را به مدت معینی اجاره داده است. گفت همین سه هفته پیش دختری 13 ساله شمالی را بقیمت 3000 دلار به صیغه شرطی مرد مسنی دادند که ظاهرا برای دیدن اقوام و سر زدن به املاک اجاری خود به یزد آمده بود ولی در واقع از 4 ماه قبل با دلالان در تماس بود که فقط دختر سفید و باکره برایش فراهم کنند!

ادامه داد ... پولهای باد آورده و فقر فرهنگی و به جهالت کشیدن مردم و از همه بدتر نبود آزادی فردی و اجتماعی باعث وجود فحشا شده و با 50 تومان میتوان زنی جوان را یکشبه صیغه نمود که البته ماست مالی شرعی هم شده و مشکلی برای هیچکس فراهم نمیکند. تفریح جوانان پولدار سیگار و مشروب قاچاق وارداتی و مواد مخدر و چاشنی آنهم لذت های گذراست. کار به جایی کشیده که زنان شوهر دار هم به این خیل بزرگ فاحشگان شرعی پیوسته اند.

میگفت روزی نیست که در همین یزد کوچک یکی دو مورد خودکشی و یا قتل ظاهرا ناموسی نباشد ولی گوش هیچکس بدهکار این حرفها نیست. از روحانی و سپاهی و دولتی و مامور ، همه خر خود را سوارند و برای مردم عادی کوچه و بازار فقط بقا مطرح است البته بهر قیمتی حتی بی شرافتی.

Labels: