Invisible Hit Counter
ورجاوند
سال 1389
سال تبلور آزادیخواهان ایرانی
سال سقوط ولایت مطلقه فقیه
Wednesday, July 21, 2010
تغییر پالون کفتار را پیغمبر نمیکند

میگویند یکی از زنان هارون الرشید از بازار بغداد رد میشد. چشمش به بهلول افتاد که گوشه بازار نشسته و بر روی زمین اشیائی گلین شبیه به خانه میفروخت. زن هارون مودبانه خدمت بهلول رسید و پس از چاق سلامتی و با اشتیاق پرسید: یا بهلول چه میفروشی؟

بهلول گفت خانه آخرت!

زن برادر که ایمان به آزادگی و شعور و فطرت بهلول داشت خانه ای گلی خرید و به قصر بازگشت. همان شب در خواب دید همه درهای بهشت بر او گشوده شده و مطابق حکایات و روایات هزاران حوری و غلمان در خدمت و جویبارهای شیر و عسل از خانه وی عبور میکنند!

صبح کل ماجرا را به هارون بازگو نمود و هارون را ترغیب نمود خانه ای گلی را از بهلول ابتیاع تا او نیز غرفه ای در بهشت در اختیار داشته باشد.

هارون که به جور و ستم و دنیا پرستی معروف بود با اکراه به بازار رفت و تمام خانه های گلی را ابتیاع و طلب بیشتر نمود.

فردای آنروز بانوی حرم از رویت بهشت سوال نمود. هارون الرشید با عصبانیت گفت: بهشت را که ندید ، ندید تا صبح نیز در رنج و عذاب و ترس و تالم بسر برده است.

بانو سراسیمه به بازار رفت و بهلول را در کنار بازار نشسته دید. گلایه و شکوه نمود که یا بهلول چرا از خانه های بهشتی به برادر نفروختی؟ من خریدم و غرفه ای در بهشت اختیار نمودم ولی هارون الرشید خرید ولی حتی رویای بهشت را نیز ندید؟

بهلول گفت: تو آخرت را ندیده خریدی و بهشتی شدی ولی هارون بهشت را دیده میخواست بخرد. تو به بیتی کوچک ساختی و او به کل بهشت نیز قناعت نکرد.

شیخ علی پائین خیابانی شب خوابید و صبح اعلام پیامبری نمود و بعید نیست امشب بخوابد و فردا صبح خود را قادر متعال بنامد.

البته به پیغمبر دزدان و سفاکان بودنش شکی نیست ولی زها که خود گوزی و خود خندی.... عجب شیخ هنرمندی.

Labels: