سی سال پس از آنچه آنرا برایمان انقلاب نامیدند فهمیدیم کلمه انحطاط و بازگشت بدوران اعراب بدوی بیشتر به این فاجعه میماند تا انقلاب.
البته بر خلاف بسیاری بر این مسئله پافشارم که مقصر خود مائیم و دلیل آن بی فرهنگی خود ماست. ممکن است با این گفته بسیاری را ناراحت و عصبانی بشوند (که بشوند) ممکن است هزاران اتهام از نوکری اجانب ، پشت پا زدن به سنت ها و اصول ، توهین بمقدسات ، لامذهبی و .... هزاران صفت دیگر بر من وارد آید (که بیاید). اگر لازم شد که بگویم مرغ یکپا دارد میگویم چون خود را با فرهنگ مردمان خود بسیار آشنا میدانم و از ضعف ملت خود نیز آگاهی کامل دارم.
از این موضوع که سالهاست با شامورتی بازی آخوندی سرگرممان کرده اند باید بگزریم که اگر منفعتی برای من و شما نداشت ، حداقل هزار فامیل را با هزار آخوند جابجا کردیم.
سالهای قبل از آن دلمان به عبور از دروازه تمدن بزرگی گذشت که نه معنای آنرا فهمیدیم و نه ریشه آنرا دانستیم. سالها زیر آماج تبلیغات کورش و داریوش و اولین اعلامیه حقوق بشر و شاه سایه خدا بودیم. وعده دلخوش کنی بود که تقریبا مثل قصه مادر بزرگها به رویا بیشتر نزدیک بود تا به واقعیت. سالها از چپ و راست و مارکس و انگلس وعده های بهشت روی زمین شنیدیم که همگی رویاهایی برای خواب کردن روشنفکران و استفاده چپ و راست بود.
داشتیم با بینش خود قبول میکردیم که دنیا در حال تغییر است و ما سالهاست عقب مانده ایم ولی خیلی زود افکارمان را پریشان کردند و فهمیدیم با هر موجی باید شنا نمودو نباید راکد بود.
ناگهان فرصت طلبی را از آستین های نامعلوم و از کوچه پس کوچه های بغداد بیرون کشیدند و خیلی سریع با غارت بانکها و سوزاندن ادارات که بطور خودکار با مقاومت نیروهای امنیتی روبرو شد و میرفت همه چیز فراموش شود که زنده سوزاندن انسانها در سینمایی بخود نقاب تقدس داد. سوم و دهه و اربعین راه انداختند. حمایت چاقوکشان و قلتبانهای شهرنویی و از آن بدترخانمان براندازانی بنام روحانیت مبارز ویرا از بغداد به پاریس و با صلوات و سلام وارد ایران نمود و بمنطور اجرای سنت وارداتی و فرونشاندن عطش خونخواری قدیس جدید گوسفند قربانی لازم بود که بر روی طاق مدرسه رفاه گله گله سلاخی کردیم و سر بریدیم و شکم دریدیم و نام این گوسفندان را گردانندگان طاغوت نامیدیم.
تحریکات با کلمات بسیار پر مهر و ماهرانه و فریبنده زینت شده بود. ساده بود و بر دل ساده دلان راحت فرو مینشست ولی مردم نمیدانستند این کلمات از دهان تحصیلکرده های غرب دیده خارج میشود نه از دهان ملایی قدرت طلب و بیسواد که اگر فرصتی بدست میآورد از تجاوز به عروس خود نیز نمیگذشت و عاشق سینه چاک وی بود. مگر میشد یک روحانی مقدس آنقدر افکار کثیف داشته باشد و البته مهم هم نبود که اگر همانزمان برملا میشد براحتی میشد گناه آنچه حقیقت زشت است ، بگردن آمریکا و حتی تخم سیفلیسی بودن و عمر کوتاه فرزندان ذکور را میشد براحتی بگردن رژیم انداخت. خیلی زود شنیدیم و دیدیم و فهمیدیم که اسلام مذهب ما نیست و حتی شیعه اثنی عشری وجود ندارند بلکه ما شیعه بوقلمون صفت رنگارنگی از انواع مختلف از جامعه بی طبقه توحیدی ، ناب محمدی ، صفوی و علوی گرفته تا طالبانی ، شریعتی ، خمینی ، فقاهتی ، مطلقه ، عصامه ای و وهابی هستیم. فهمیدیم حتی قرآن خمینی با قرآن کهنه محمدی 14 قرن گذشته فرق دارد و آن سوگندی که افسران ارتش خیانت شده ما خوردند با قسمی که به قرآن خمینی خورده اند فرق دارد و سوگند قبلی آنها باطل است. بزبان ساده تری آیت خدا خمینی با علم کلام و گفتاری ساده ثابت نمود و در ضمیر مردم فرو کرد که قرآن و مفاهیم و احکام آنرا میتوان با نفس کثیف ملایی باطل و یا استوار نمود.
روحانیت مبارز بما فهماند قرآن نه بلکه کلام خدا نیست بلکه کتابی است از مرکب و کاغذ. مردم ما فقط مدتی کوتاه در بهت و حیرت این تغییرات بنیادی مانده بودند که آیات جدید از قوطی عطار جماران درآمد. تا آمدیم بخود بجنبیم سراسر ایران پر شد از آیات جدید بر در و دیوار که: خدا قرآن خمینی. اقتصاد ، مال خر شد. مذهب زالوی خونخواری شد و دایما خون طلب میکرد. مردم ایران شعور ندارند و بهمین جهت نیاز به ولی و وصی و قیم دارند. اسلام مرد و فرزند حرامزاده آن آخوند جای آنرا گرفت.... و هزاران آیه دیگر که تحت عنوان شعار و در حقیقت قرآن خمینی را با آن نوشتند و حتی همین امروز هم سراسر مملکت پر از این آیه های جدید با تمثال نامبارک این و آن پشمالوی متعفن. بما قالب کردند که بعد از خمینی هم همه ملت مرده اند چون آیه بعدی میگوید: تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست.
زمانی که خونخوار دیوانه شکستهای پی در پی در جبهه ها را متوجه شد و پس از کشته و علیل و زخمی شدن بیش از یک میلیون ایرانی که علیرغم گفته این و آن مثلا سردار و آخوند و تبلیغات سراسری و مزورانه چیزی جز شکست کامل سپاه و ارتش 20 میلیونی تازه مسلمان شده ایران و بغنیمت گرفتن 40 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران در مدافعه با ارتش 2 میلیونی کفار بعثی توسط صدام افلقی (یا عفلقی) مجبور به قبول شکست و بقول روضه خوانی و نوع صحرای کربلایی آن خوردن جام زهر بود که مردم آهسته آهسته از خواب غفلت بیدار شدند که بزرگ عمامه داران مجنونی جای بزرگ ارتشتاران را گرفته است و تازه میفهمیدند که رو دست تاریخی خورده و چپ وابسته و راست مذهبی دست بدست هم داده و زیر و بنای مملکت را بکلی نابود کرده اند. برای بار اول خمینی در بارگاه جماران ظاهر شد و با زبانی الکن و احمق پسند اعتراف کرد که اشتباه کرده و به او دروغ گفته شده و اوضاع و اخبار میدانهای جنگ را فقط بخاطر خوش آمد او آب و رنگ پیروزی و پیشرفت میزده اند. در حقیقت حماقت خود را بگردن این و آن آدمکش دوره ندیده و نالایق ولی مجیزگو انداخت. امروز همان ترسویان و مجیزگویان با درجات سرداری در سپاه پاسداران و آیت خدا بودن در روحانیت مبارز ، بزرگترین ثروتمندان ایران و حتی خاورمیانه هستند که با ریختن خون ایرانیان و ظلم و غارت مال مردم و احتکار و دزدی از ثروت ملی مردم ایران پاداش خود را از صدور آیه های قرآن جدید دریافت کرده اند. اینها مانند ارباب و ولینعمت قلب سیاه خود ادعا ندارند: که محمد نتوانست وظیفه خود را انجام دهد بلکه ثابت کرده اند اگر عنان مملکت در دستشان باشد و مزدورانی چاکر و غیر متخصص بنام سردار سپاه تیغ بر گلوی ملت نهند براحتی میتوان بجای غزوات یا همان راهزنی های محمد دخل ملت را دزدید و با نمایشات روسری و حجاب زنان ، دفع اراذل و اوباش ، زندانی و شکنجه کردن دانشجویان و کارگران اتوبوسرانی و معلمین و پرستاران و زحمتکشان مملکت آنان را بزور وادار به قبول آیه های جدید فاشیستی و نفاق انگیزی و جنگ طلبی نمود.
بهمان یزدان پاکی که با الله آخوند کاملا متفاوت است اگر جنگی حتی کوچک از طرف قدرتی خارجی در ایران درگیرد نه آخوند و نه سردار و نه جیره خواران دیگری را خواهید یافت که در مقابل حتی بمبارانی دو ساعته ایستا باشند. دگردیسی این حشرات کامل شده و فرار را بر قرار ترجیح داده و فقط احمقهایی را که شستشوی مغزی داده اند در خیابانها آنهم برای کشتن مردم ایران نه دفاع از مملکت گسیل خواهند داشت. ابن الوقت بودن و نان بنرخ روز خوردن را فراموش نکنیم که نسل جوان ما را با آن بزرگ کرده اند.
البته اینرا نیز روشن میکنم و بار ها نیز گفته ام که آمریکا یا اروپا به ایران هرگز حمله نخواهند کرد زیرا برای سرمایه داران و کارتلهای مالی و اقتصادی دنیای شرق و غرب معامله کردن یا چپاول اقتصادی و قراردادهای میلیاردی بدون پرسش و سوال ملت با دیکتاتور یا خودمحوری که در راس یک کشور است آسان تر و ساده تر از مقابله و یا رقابت و یا توضیح خواستن از کشوری با سیستم پارلمانی و مسئول و انتخاب شده از طرف مردم و دموکراسی واقعی است. راصی کردن یک فرد قدرت طلب ناقص العضو که در تمام طول زندگی مملو از عقده های روانی ریز و درشت بوده و سالهاست زخم آنرا با روح و جسم خود همراه داشته بسیار آسانتر است تا متقاعد کردن گروهی تحصیلکرده و کاربر و مستقل و در فکر مملکت و مردم. این دیوانگان از هیتلر و قذافی و عیدی امین و خمینی و غیره را با اسباب بازی جنگی مثل هفت تیر ریگانی یا موشک اس300 روسی و ماهواره چینی میتوان براحتی غرور احمقانه داد و باصطلاح خر کرد و توسط این خود شیفتگان ثروت ملی ممالک را غارت نمود. نه شرق و نه غرب مایل به ظهور و یا حتی نشانه ای از آزادیخواهی در کشورهای نفت خیز هستند و همه آنها از مصدق دیگر وحشت دارند. حتی راههای بقای دیکتاتوری و ابزار اجرائی آنرا خودشان در اختیار خودمحوران منطقه از جمله ایران قرار میدهند. باید متلون بود باید دورنگ بود تا بقا یافت و باید اول زندگی کرد تا باقی ماند و بنوعی ماندیم.
حالا روزگاری شده که باید رای داد. باید به حقانیت! این دستبوس و ان پابوس مهر تائید زد. باید بازی مثلا انتخاباتی راه انداخت. باید ثابت کنیم همان احمقی هستیم که اقای رهبر انتظار دارد و بازی او را ادامه دهیم.
باید ... انحطاط اخلاقی و فکری خود را کامل نمود و بدست خودمان مهر بر پیشانی خود بزنیم ثابت کنیم خلایق هر چه لایق.
از سری مقالاتی که نمیخواستم منتشر کنم.
Labels: درد دلها