Invisible Hit Counter
ورجاوند
سال 1389
سال تبلور آزادیخواهان ایرانی
سال سقوط ولایت مطلقه فقیه
Tuesday, May 13, 2008
گپ پا منقلی

از آنجا که حقیر تو زرد از آب درآمده بودم! زیاد پاپیچم نشدند. در گوشه ای چمباتمه زده و به مخدعه تکیه داده و تا مدت زیادی در دنیای خود غرق و با همان یک بست کله گنجشکی هپروت را سیر میکردم. اجازه خواستم و از اطاق بیرون آمدم تا هم هوای تازه به ریه ام برسد و هم از محیط پر دود خارج شوم. روی پله های ورودی اطاق نشستم ، سرم را بین دستانم گرفتم و بخود فکر میکردم. در حالتی بین هپروت و بیداری و در تاریک روشنی شب متوجه شدم بلوچ مسلحی که روی پله های مقابل اطاق بغلی نشسته بود بمن زل زده و حرکات مرا زیر نظر دارد. شاید وضعیت مرا درک کرده و دلش بحال من میسوخت و شاید در ته دلش به حماقت من میخندید. از خودم شرمنده بودم. به آسمان پر ستاره و نورانی کرانه کویر نگاه کردم ، تفاوت زیادی در نظم ستاره ها در مقایسه با آسمان ملبورن بچشم میخورد ولی هرچه سعی کردم علت آنرا نیافتم.

به اطاق برگشتم ، هنوز حاجی و مهماندار ریگی مشغول کشیدن تریاک و خوش و بش بودند و با ورود من خوش آمدی گفتند. باز هم عذر خواستم ولی هر دو معترف بودند که نباید تعارف میکردند!

کمی دورتر از منقل نشستم. گویا دو نفری در بحث و فحص بودند. مایل بودم خودم را وارد کنم. من که برای تفریح و تعارف و خوش و بش به این دیار نیامده بودم که حاجی گفت با مهماندار صحبت کرده و اگر مایلی چیزی بپرسی ، بپرس. اولین سوالم از عبدالمالک ریگی بود و مهماندار با تعجب پرسید شما عبدالمالک را از کجا میشناسید؟ خیلی زود صحبت گل انداخت. گفتم شنیده ام قوای دولتی او را محاصره کرده و کشته اند. صاحبخانه با لبخندی گفت حتما خبر را از بلغورات روزنامه ها و رادیو تلویزیون دولتی شنیده اید. البته تا کنون ده ها نفر را در اطراف استان کشته یا مثله کرده اند و هر بار نیز اعلام کرده اند کار وی تمام شده است ولی همه میدانند که وی سالم است و گزندی بوی وارد نشده. این هم سیاستی است که وی را مرده بتصویر کشند تا از نارضائی و تمرد مردم بلوچ بکاهند یا سرپوشی بر آن بنهند ولی خودشان را دست انداخته اند و نه ملت بلوچ را. عبدالمالک به خونخواهی قوم بلوچ نشسته و با آنکه سه سپاه و ارتش زمینی و هوایی برای کشتن وی در استان مستقر شده اند ولی هیهات که بتوانند حتی رد پایی از وی بدست آورند. جیره خواران حکومتی روزها شجاعند ولی در شب از ترس به هزار سوراخ میروند و نمونه آنرا دیدید که از مرز تا زاهدان کسی احوال شما را هم نگرفت! بسیاری از اقوام و آشنایان وی از زن و مرد و حتی کودکان خردسال را شکنجه و زندانی و مخفیانه یا آشکارا اعدام کرده اند ولی همیشه پاسخ وی مزدوران و ماموران جیره خوار را شامل شده و بروی زن و کودک مردم آتش نگشوده است. البته هستند کسانی که از ولایات دیگر آورده اند و از طریق آنها به جان و مال مردم تجاوز میکنند و مدارکی را باقی میگذراند تا وی را بدنام کنند. نمونه آن هفته پیش بود که تویوتای یکی از اقوام وی را در جاده متوقف کرده و آنرا ضبط میکنند و شب همانروز به خانه یکی دیگر از اقوام وی میروند و زن و شوهر را داخل خانه میکشند و ماشین را عمدا مقابل خانه جا میگذارند و فردا صبح در رادیو اعلام کردند عبدالمالک به خانه اقوام خود که با حکومت الله همکاری میکرده حمله کرده و خانواده را با فجیع ترین وضعی کشته اند و خانه را آتش زده اند. مردم میدانستند همان شب وی در 400 کیلومتری به یک پاسگاه سپاه حمله کرده و 5 نفر از آنها را بدرک واصل کرده و فقط یکنفر را با پیغامی برای حکومت زنده گذاشته بودند.

عبدالمالک به مبارزه با همین سالوسی ملاهای حاکم پرداخته و امروز با کمک مالی او ده ها دانشجو در داخل و خارج به تحصیل مشغولند. به خانواده های شهدای بلوچ ، زندانیان و ناقص شده ها یاری میدهد. یعقوب لیث نیست ولی کمک میکند. یکروز حقایق را مردم میفهمند و آنروز است که نیت دروغگویان و کذابان قم و تهران برملا و نیت آنها بر اهل ایران روشن میشود.

Labels: