Invisible Hit Counter
ورجاوند
سال 1389
سال تبلور آزادیخواهان ایرانی
سال سقوط ولایت مطلقه فقیه
Thursday, August 02, 2007
وحشت بزرگ - بخش آخر

از زمان فتنه خمینی ، تمام عناصر پلشت و سیاه درون ، چیزی جز وعده های پوچ و دروغ به مردم نداده اند. پایه گذار این ننگ قرون ، خمینی غیر از فریب و نیرنگ و مرگ چیزی بمردم نداد ، ریشه کار وی در دروغ و فریب توده ها بوده و ملایان غیر از رسیدن به قله قدرت مطلقه دنیوی هیچ تمنای دیگری ندارند. قرنهاست میدانند بهشت و جهنم همین جاست و آنکس که مال و قدرت دارد در بهشت و آنکس که ندارد در جهنم بسر میبرد. برای ماندن بر قله قدرت بلامنازع و بهشت دنیوی راهی بجز دروغ و ریا و تزویر ندارند و روی ماکیاول را در این مورد سفید کرده اند. برای ماندن بر راس قدرت مطلقه ایجاد محیط ترس و وحشت لازم است. همانکه که شاه آنرا " وحشت بزرگ " نامید ، امروز کل جامعه ایرانی را فرا گرفته و تنها روشی را که رژیم در برخورد با هرگونه افکار مخالف یا دگراندیشی داشته سر به نیست کردن ، اعدام ، ترور ، تجاوز به نوامیس و هتک حیثیت بوده است. هرگونه انتقاد از روی دلسوزی حتی از طرف دست اندرکاران رژیم یا اصطلاحا خودیها نیز با شکنجه های روحی مدرن و تجربه شده در بلوک شرق و جسمی اعراب بدوی عصر جاهلیت همراه بوده است.

امروز برای رژیم منفور جمهوری اسلامی فقط بقا مطرح است. " ترور فکری و کشتار عمومی " برای باقی ماندن بر اریکه قدرت تنها تز و داکترین باقیمانده در آستین خالی گردانندگان رژیم خون آشام تاریخ سی ساله اخیر میباشد. شکنجه و تعذیر و اعدام و ترور بخش لایتجزای رفتاری رژیم در مقابله با ترس درونی خود است. امروز رژیم با خود میجنگد و از همه چیز و هم کس حتی سایه خود وحشت دارد. خمینی و معممان رکاب و ملازمین مکلا باور داشتند که مردم گوسفندانی بیش نیستند و با ایجاد محیط ترس و رعب ، همیشه گوسفند خواهند ماند. از تصور وظیفه پیغمبری داشتن خمینی ، اشعه محرکه ساطع شده از موی زنان ، خلیفه گری جهان اسلام خامنه ای ، توشیح و مهر امام زدن به احکام انتصابی ، زندانی کردن امام زمان در چاه جمکران برای استفاده های بعدی ، هاله دار شدن ملیجک گرفته تا این اواخر که اعدامهای دسته جمعی را از کرامات آخوند میدانند و تهدید میکنند که اگر علی بود به روزی صدها هم قناعت نمیکرد. ، این طرز تفکر از مالیخولیای درون و خود بزرگ بینی پایه میگیرد و در نهایت ترس از سقوط ناگهانی ، این سیاست را پیش میآورد که باید وحشت را دایما به جامعه تزریق نمود و با لاف و دروغ و شگرد ننه من غریبم آخوندی آنرا امنیت ملی مینامند.

از خوی حیوانی و ترس از آینده ناشناخته است که هر کسی را که دستگیر میکنند ابتدا از اعدام ، وابستگی و جاسوسی و انقلاب مخملی و ... سخن میرانند و پس از مدتها شکنجه جسمی و روانی به زندان اکتفا میکنند. از آنجا که اکثر قریب به اتفاق ملایان و مزدوران جیره خوار بنا به سنت صیغه و سایر کثافتکاریهای فقهی حتی نام پدر واقعی خود را نمیدانند و فرزندان حرامی هستند ، از توهین و بی آبرو کردن و پائین آوردن شخصیت افراد جامعه نیز ابائی ندارند و همیشه سعی دارند با هر کلامی یا عملی نسبت به هتک آبرو و شخصیت فردی افراد عادی ، برتری دروغین خود را برخ بکشند. اینهم ترس از برملا شدن ماهیت اصلی نیاکان آنهاست. نمونه آن سوء استفاده های تحمیقی و پوشاندن حقیقت استفاده از عنوان سید است. سید و سیده بودن را بمعنای اولاد پیغمبر بمردم تلقین کرده اند که اصولا چنین پدیده یا امری از نظر تاریخی امکان پذیر نیست و پوشاننده واقعیتی تلخ دیگری است. پس از حمله اعراب به ایران که ظاهرا برای گسترش اسلام و در واقع برای دستیابی به ثروت فراوان و نعمت بیکران و علم ایرانیان از راه ببردگی کشیدن زن و مرد ایرانی بود. از بگردن آویزان نمودن تابلو "عجم" بمعنای زبان نفهم و لال که نشانه کامل برده داری عرب مسلمان است تا تجاوز مکرر به زنان و دختران ایرانی که جزئی از تحقیرات غالب بر مغلوب است فرزندان بسیار متولد شدند و برای سرپوش گذاشتن بر این ذلت و خفت عمومی و ملی بود که نام سید و سیده به این کودکان داده میشد چون هیچیک پدر رسمی و شناخته شده نداشتند. سیدات و سادات ایرانی همان حرامزادگان و تفاله های باقیمانده استیلای عرب متجاوزند نه اولادان پیغمبری که ابتر بود. امروز در ایران ما حرامزادگی این بی پدران افتخاری برزگ برای عمامه سیاهان و جیره خواران مزدور است. احمد کسروی اولین کسی بود که پرده این حرامزادگان اسلام اجباری را بکنار زد و خود را " ناسید " نامید.

امروز آن دیوارهای اسطوره ای تقدس دروغین بدلیل جدا بودن ملایان از جامعه ، اشتباهات مکرر رهبران سیاه اندیش و قالب کردن فاجعه ها بعنوان برکات ، نه فقط فروریخته بلکه در تصور بسیاری راه را برای عبور به واقعیت و راستی و پاکدینی باز نموده است. التماس و التجا و بستن خواسته های فردی و چسباندن آن به ریش این و آن مقدسین هم پرده از اسطوره قرون سیاه اندیشی ملایان زیر پوشش مذهب را بکنار زده و برای بسیاری روشن نموده که مذهب فقط دکان بقدرت رسیدن و سوء استفاده ملایان و انصار آنها از سادگی مردم و غارت روحی و فکری آنهاست. برملا شدن نهاد فکری ملایان بود که شعار معروف " اشتباهات مرا بحساب مکتبم مگذار" را از قوطی تمام نشدنی شعارهای بی محتوای رژیم در آورد. امروز مسلم شده که ملایان از افکار و از کردار و از گفتار و حتی از گذشته سیاه خود میترسد و این ترس درونی و واقعی را با شکنجه واعدام و به سیاهچال انداختن و ترور و انتشار و بزرگ نمودن آن به سایر مردم منتقل میکنند. در جوامع پیشرفته سعی تام حکومتها بر این بوده که ترس را با معادل بزرگتر آن مغلوب و منکوب کنند. روانشناسان میدانند جامعه ترسو ، جامعه ای مرده و بازنده و مغلوب است. بهمین جهت دولتهای آزاد اساس سیاست خود را اطمینان دادن به مردم بر وجود امنیت دایمی میدانند. فراموش نکنیم که در سالهای اخیر و بر اساس داکترین نئوکانها در آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی ، با سوءاستفاده از دین و ترس از خدا و ایجاد اضطراب عمومی بر جوامع حاکمیت سیاسی میکنند.

وحشت عمیق و ذاتی ملایان مانند خوره ، درون فاسدشان را نابود کرده ولی هنوز هم برای حفظ ظاهر و زردی چهره زشت خود آنرا با خون ایرانیان پوشانده و قرمز نشان میدهند. این سرنوشت حتمی رژیمی منفور است که فقط با سیاست " مقاومت منفی عمومی و نفی کامل رژیم " میتوان به زباله دان تاریخ سقوط داد.

Labels: , ,

8 Comments:
Anonymous Anonymous said...
dooste aziz,
ghalami shiva darid va az ranje hemaghat khode ma minevisid.
ba shoma ham nazaram ke in hokoomar ra bayad naf kard va bayad sarpichi madani nemood.
zende bashid
Masood

Anonymous Anonymous said...
از حضورتان در همبستگی وبلاگ نویس ها با دانشجویان ممنونیم
برای آن که این روز در خاطره ها بماند و اثری ماندگار خلق شود، ایده ای داریم که با همکاری وبلاگ نویسان بارور می شود. از همه ی شرکت کنندگان که شما را نیز شامل می شود می خواهیم که روز 14 مرداد به جز تغییر دادن عنوان وبلاگ خود به "14 مرداد روز همبستگی وبلاگ نویسان با دانشجویان دربند"، متن کوتاهی نیز که حداکثر 101 کلمه داشته باشد در مورد هم بستگی وبلاگ نویسان با دانشجویان یا هر موضوع دیگری که به ذهنتان می رسد و به دانشجویان مربوط است بنویسید. 101 کلمه به پاسداشت صد و یکمین سالگرد انقلاب مشروطه انتخاب شده است.

بهترین متن های نوشته شده را به صورت جزوه ی کوچکی در می آوریم و پس از آزادی دانشجویان از طرف همه ی وبلاگ نویس ها به آن ها هدیه خواهیم کرد.

منتظر نوشته ی خلاقانه ی شما در روز 14 مرداد هستیم.
قربانتان

Anonymous Anonymous said...
با درود بر ورجاوند عزيز
خسته نباشي

Anonymous Anonymous said...
Excellent write up as always. How much more tragic can things get?

Anonymous Anonymous said...
Oi, achei teu blog pelo google tá bem interessante gostei desse post. Quando der dá uma passada pelo meu blog, é sobre camisetas personalizadas, mostra passo a passo como criar uma camiseta personalizada bem maneira. Se você quiser linkar meu blog no seu eu ficaria agradecido, até mais e sucesso.(If you speak English can see the version in English of the Camiseta Personalizada.If he will be possible add my blog in your blogroll I thankful, bye friend).

Anonymous Anonymous said...
با درود بر ورجاوند عزيز
دوست خوبم اميدوارم سلامت باشي مدتي است وبلاگتان را آپ نكرده ايد نگران حالتان شدم ...
از بابت مشكلاتي هم كه براي من و يكي ديگران از دوستنان بوجود آمده پوزشش و متاسفانه سگال شماره قبل با كم كاري دوستان به روز نشد

Anonymous Anonymous said...
درود بر تو ای ورجاوند بنیاد / من اسباب کشی نکرده ام / دست کم هنوز نکرده ام / این تغییرات پرشین بلاگ همه را آواره کرده است / بهرحال وبلاگ اصلی در پرشین بلاگ / و بک آپ آن در بلاگفا / هم چنان بر قرار است.
www.iruniha.persianblog.ir
www.iruniha.blogfa.com

Anonymous Anonymous said...
ما دو راه بیشتر در پیش نداریم: اگر می‏خواهیم به موازین فرهنگی خویش وفادار بمانیم، باید قید برابری و عدالت اجتماعی و آزادی را بزنیم و اگر به دنبال دست‏یابی به جامعه‏ای با عدالت اجتماعی، برابری و آزادی هستیم باید بسیاری از قوانین و آداب و عادات فرهنگی خویش را كنار گذاشته و یا شدیداً تعدیل كنیم. جهان بسرعت در حال پیشرفت است و ما همچنان در اسارت ویژگیهای اخلاقی خویش آرزوی دموکراسی در سر می پرورانیم و از این مهم غافلیم که بزرگترین مانع در راه دموکراسی خود ما هستیم و بس. بیاییم با درک آنچه که بر سر ما و فرهنگ ما رفته است و با تلاش در اصلاح خویش راه خروجی از این دایره بسته به بیرون باز کنیم......نمیدونم چرا ؟
اما ما حتی از شرکت در یک نظر سنجی ساده وحشت داریم