Invisible Hit Counter
ورجاوند
سال 1389
سال تبلور آزادیخواهان ایرانی
سال سقوط ولایت مطلقه فقیه
Saturday, August 19, 2006
شعار نویسی

محل زندگی من در شهرک کوچکی حومه ملبورن است. ساکت و زیبا و تمیز و بدون شلوغی مرکز شهر. با مردمانی ساکت و آرام و اغلب شاغل. سالهاست در این محل بدون سر و صدا و ناراحتی زندگی میکردیم و بنا به طبیعت آزاد مردم این سرزمین هیچگونه برخورد نژادی یا تحقیری یا مذهبی از کسی ندیدم (البته بجز خود ایرانیها).

مردم استرالیا زیاد اهل سیاست نیستند و از آنجا که حکومت دموکراسی و با انتخاب اکثریت مردم است ، بهانه ای برای مخالفت با دولت ندارند. اگر دولت بهر دلیلی بر خلاف وعده یا خواسته آنان اقدامی نمود با احترام میگویند انتخاب این دولت خواسته اکثریت بوده و یا در انتخابات بعدی به این حزب رای نخواهم داد. دولت استرالیا ادعای خدایی و رهبری بر مردم را ندارد و همیشه خود را منتخب و مستخدم مردم و رای دهندگان میداند. مردم انتقاد میکنند و گاهی شدید و دست از کار میکشند و حتی با اعتراضات دسته جمعی فعالیت صنعتی و اقتصادی شهر یا مملکت را مختل و به ایستایی و چالش میکشند و زمانیکه سیاسیون یا ماموران اجرایی به حرف و خواسته آنان رسیدگی کردند یا قدمی مثبت در راه بهبود وضعیت نمودند ، سر کار و زندگی خود میروند و زندگی عادی ادامه می یابد. نه دولت خود را حق به جانب و بی عیب میداند و نه مردم از حد و عدول خود متجاوز.

این همان دموکراسی است که در خون مردم این سرزمین است نه برای آن جنگیده اند و کشته و خرابی داده اند و نه سیاستمدار خود را حاکم مطلقه یا ولی مردم و یا ارباب امت میداند. از خود مردم به مردم و برای مردم.

پس از جنگ جدید خاورمیانه و تحریکات تروریستی زعمای جمهوری اسلامی که دست کثیف آنها رو شده و امروز تمام دنیا میدانند که نقشه کشتار مردم فلسطین و لبنان و اسراییل و خرابی ولایات آنان در اطاق های دربسته بیت رهبری جمهوری ام القرا ریخته میشود که اساس منش و افکار آنان فاشیسمی و نژاد پرستانه و سیاست تفرقه و حکومت است.

امروز برای اولین بار نوشته گرافیتی (شعار نویسی بر در و دیوار) یک یا چند نفر ، آرامش این شهر کوچک و بی سر و صدا را تبدیل به محل عبور و مرور توریستهای محلی نمود. ساعت هفت صبح که من این شعار را بر دیوار و بدنه ایستگاه اتوبوس خیابان نزدیکمان دیدم ، دوربین عکاسی را آماده گرفتن عکس نمودم و حدود ساعت ده صبح برای گرفتن عکس به آنجا رفتم. از کثرت جمعیت یکه خوردم. تعداد زیادی عریبه و آشنا و هر کدام با دوربین عکاسی یا فیلمبرداری به این خیابان کوچک آمده و سعی بر گرفتن عکسی یا فیلمی میکردند. از آنجا که مایل نبودم به حریم خصوصی مردم وارد شوم تا ساعت یک بعد از ظهر صبر نمودم تا خیابان خلوت شود و بتوانم عکس بگیرم.




(ترجمه مودبانه این شعار) سئوال: مسلمان چگونه زاده شده؟ جواب: از مجامعت یک کلیمی با یک خوک!

در ابتدا بنظر میرسید نویسنده شعار کلیمی و قصد تحقیر مسلمانان را داشته است ولی از نزدیک و زیر طاق ایستگاه اتوبوس شعار دیگری بود که مجبور شدم عکس را وارونه کنم تا آنرا بخوانید.




معنی آن مسلم میکرد که نویسنده کلیمی نیست: کلیمیان را بکشید

بحث زیادی نبود فقط یکی از همسایگان که مرا میشناخت و از ایرانی بودن من مطلع بود با خنده به من گفت: بوی خمینی میاید. اکثر مردم حاضر سر های خود را تکان میدادند و حالت تعجبی بر چهره.

ساعتی بعد ماموران شهرداری در محل حاضر و با رنگ روی این ننگ را پوشاندند.

فقط بوی تعفن افکار حاکمان لجام گسیخته و تازه بدوران رسیده جمهوری اسلامی در راس ، آن چلاق معتاد و سگ زنجیری دربارش ، احمقی نژاد ملیجک به دماغم میخورد. سیاست نژادپرستانه و چندش آور ملایان جمهوری اسلامی ایران و ام القرای ظلم و نفرت است که حتی به این ناحیه دنیا هم سرایت نموده. بعید نمیدانم که حتی یکی از مزدوران نفوذی خودشان در این سرزمین این شعار را نوشته باشد. تف بر انسانیت و شرف نداشته شما دیوانگان زنجیری باد.

آغایان عمامه بسر و مزدوران جیره خوار حاکم بر سرزمین و مردم ایران زمین فراموش نکنید:

آنکس که باد میکارد ، توفان درو میکند.
1 Comments:
ایـن جــونـور ها کـجـای دنـیارو از کـثیفی افکارشـون در امان گـذاشـته اند که از شـهر شـما بـگذرند؟

این چـند روزه بـخاطر جـلوگیری از عملیات تـروریستی هـمین آشـغالها تـو خـیابونهای شـهر کـوچیک مـاهم در آلمان پـرشـده از پـلیس و گـشت های انتـظامی . . . آخـر سـر هـم دودش میره به چـشم مـردم بـدبـخت ایران