آدم کشان حکومت ولی مطلقه سیدعلی پائین خیابانی همانند سلف بدنام خود شیخ صفی الدین اردبیلی به جان و مال و ناموس مردم این سرزمین تاخته اند.
قزلباشان صفوی جای خود را به لباس شخصی ها و سپاه و بسیج داده و این گزمگان خودفروخته لایشعر با فرمان حاکم ظالم پیام مرگ و نیستی میگسترانند. مزدوران اطلاعاتی و موازی و امنیتی ، مامور دستگیری و شکنجه و خود دادستان و قاضی و مامور اجرای احکام محرمانه اند.
دشنه و چاقو نه فقط مقام خود را از دست نداده بلکه با کلاشینکف روسی و باتون برقی چینی و چماق تعمیم یافته است.
نه فقط در کوچه و خیابان امنیت جانی وجود ندارد که پاشنه خانه مردم را از جا میکنند تا مردم را اسیر و پس از چند روز جنازه در هم دریده ویرا در ازای مبلغ سنگینی به خانواده بیخبر مسترد دارند.
حکومت ولی مطلقه با آدم ربایی های مکرر و شکنجه و ترور ، استالین و پل پوت و طالبان را رو سفید نموده و از آن با افتخار یاد میکند.
شکم میدرند و استخوان میشکنند و جمجمه خورد میکنند و پیر و جوان و زن و مرد عادی و عامی را هدف گلوله قرار میدهند و سپس با وقاحت تمام دروغ میگویند و جنایات خود را توجیه میکنند.
آدم ربائی ها با جرح و ضرب و شکنجه و نمایشات مسخره تلویزیونی "اعترافات" توجیه میشود. الله اکبر گفتن جرم تلقی شده و تاوان دارد. جنایات خانه های امن حکومت بقیه الله به اینجا ختم نمیشود جنازه کشتگان راه آزادی را در قالب سیمانی تحویل خانواده میدهند تا راز جنایت های ضد بشری آنها فاش نشود و ختم کشته شده ها نیز باید در سکوت مطلق انجام شود.
با نگاهی سیاسی ، سی سال است که ولایت مطلقه فقیه با بکار بردن همه امکانات تبلیغاتی ، دروغ ، بزرگنمایی ، مردم فریبی ، تزویر و ایجاد فشار های روانی و جسمانی حتی شکنجه و قهر بر ایرانیان نه فقط نتوانسته چراغ راه آیندگان باشد بلکه روز بروز فتیله این پیه سوز کثیف و متعفن کوتاه و کوتاه تر میشود.
از دیدی فقهی همچون اسلاف مزور ، دروغگو و دنیا طلب خود و در طول حدود 12 قرن بنیان گذاری فرقه شیعه که با فتوایِ مشروعیت دادن به تقیه ، شروع شد (نام امروزی آن مصلحت نظام است) و سپس ایجاد وحشت و ترس از دنیای پس از مرگ و ذکر هزاران نقل و حدیث و روایت جعلی و سوء استفاده از آیات قرآنی (بنا بر نیاز روز) موقعیت خود مستحکم میسازند.
سکوت سایر ملایان یا همان آیت الله های طعم لذات دنیوی چشیده از آنجاست که میدانند دخالت آنها نه فقط کمکی به بهبود اوضاع نمیکند بلکه در صورت سقوط رژیم همه قدرت دنیوی و آقایی و آقازادگی و ثروتهای غارت شده از مردم که بذله و هبه شده رژیم مطلقه میباشد ، همه بباد فنا خواهد رفت. اسلام این آیت الله ها در اتومبیل بنز ضد گلوله و تتمع دنیوی و حسابهای بانکی خارج از کشور خلاصه میشود
فصل الخطاب رهبری همانند سیاست شیخ صفی همان فتوای تولّا و تبرّا و تقیه است و این مکانیزم تنها فرمول بقای نایب خدا بر روی زمین است. ولی تا کی؟
Labels: تاریخ, جنایات حکومت ولی مطلقه
بیاد سهراب ها ، ندا ها ، محمد ها و همه پویندگان راه آزادی ....
حيرت اندر حيرت اندر حيرتم
گفت پير اگر چه من در محنتم
ساعتي سنگم اديبي ميکند
ساعتي بادم خطيبي ميکند
سنگ و کوهم فهم اشيا ميدهد
باد با حرفم سخنها ميدهد
غيبيان سبز پر آسمان
گاه طفلم را ربوده غيبيان
من شدم سودايي اکنون صد دله
از کي نالم با کي گويم اين گله
خلق بندندم به زنجير جنون
گر بگويم چيز ديگر من کنون
بلک عالم ياوه گردد اندرو
غم مخور ياوه نگردد او ز تو
صد هزاران پاسبانست و حرس
هر زمان از رشک غيرت پيش و پس
............
پير گشتم من نديدم جنس اين
اين عجب قرنيست بر روي زمين
تا چه خواهد بر گنه کاران گماشت
زين رسالت سنگها چون ناله داشت
تو نهاي مضطر که بنده بوديش
سنگ بيجرمست در معبوديش
او که مضطر اين چنين ترسان شدست
تا که بر مجرم چهها خواهند بست
..............
هين ز رشک احمدي ما را مسوز
دور شو اي پير فتنه کم فروز
تا نسوزي ز آتش تقدير تو
دور شو بهر خدا اي پير تو
هيچ داني چه خبر آوردنست
اين چه دم اژدها افشردنست
زين خبر لرزان شود هفت آسمان
زين خبر جوشد دل دريا و کان
اين جگرها را ز ماتم سوختي
که چنين آتش ز دل افروختي
که ندايي بس لطيف و بس شهيست
تا ببينم اين ندا آواز کيست
نه ندا مي منقطع شد يک زمان
نه از کسي ديدم بگرد خود نشان
............
پس عصا انداخت آن پير کهن
چون شنيد از سنگها پير اين سخن
پير دندانها به هم بر ميزدي
پس ز لرزه و خوف و بيم آن ندا
او همي لرزيد و ميگفت اي ثبور
آنچنان که اندر زمستان مرد عور
این شعر سنجیده را 750 سال پیش مولانا جلال الدین محمد بلخی سروده است و حقیر با کمی جابجایی آنرا وصف الحال امروز دانستم.
Labels: جنایات ولی مطلقه فقیه
تا اواخر دوران قجر در عناوین روحانیون شیعه هیچ مقامی بالاتر از شیخ و ملا و آخوند نبود و از آنجا که خدا و پیغمبر و ائمه مقدس شمرده میشدند کسی جرات آنرا نداشت حتی خود را با امامزاده ای نیز همطراز کند چه رسد به اینکه خود را در ردیف انبیاء و یا نسبیت خود را به خدا بدهد. در سی سال گذشته ابتدا امام سیزدهم ظاهر شد و سپس لقب آیت الله بهر جانور ریشو اعطا و امروز آنکه ملاعلی عنوان پیغمبری را هم بخود تخصص داد.
... پيغمبر خود عامل بود و مؤمنون هم دنبال سر پيغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه میكنند، راه را پيدا میكنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه اين است. به حرف نبايد اكتفا كنيم. در جمع شما بسيارى از مسئولين كشور هستيد، هر كدامى میتوانيد از لحاظ عمل، از لحاظ الگو شدن براى افرادى كه به شما نگاه میكنند، يك اسوه باشيد....
پس از تکرار مکرر واژه کهنه دشمن ، تهدید اینبار وی اشاره ای تلویجی به گفته های شیخ اکبر بهرمانی در جمعه گذشته بود که در خطبه ها نماز بت بزرگ و ان بیا الله را ستایش نکرد.
... مراقب حرف زدن ، مراقب موضعگيرى كردن ، مراقب گفتنها ، مراقب نگفتنها . يك چيزهائى را بايد گفت؛ اگر نگفتيم ، به آن وظيفه عمل نكردهايم. يك چيزهائى را بايد بر زبان نياورد ، بايد نگفت؛ اگر گفتيم ، برخلاف وظيفه عمل كردهايم....
دیگر آنکه گویا شعارهای مردمی روز جمعه گذشته مرگ بر روسیه اسباب رنجش اربابان روسی شده و به ملاعلی هشیار و سر مشق دادند که بهرمانی قصد تغییر وی را دارد.
یکی از انتظارات دیکتاتور همیشه آنست که همه اطرافیان ویرا ستایش کنند و تملق گویند. همه این خودمحوران هنگامی که بر سریر قدرت هستند نمادی از عظمت افول ناپذیر و قادر مطلقه معرفی میشوند. سعی جیره خواران و بادمجان دور قاب چینان هم بر آنست که آتش این بزرگی و عظمت و جلال را بی پایان و ابدی نمایش دهند.
ویرا بزرگ ، بخشنده ، پدر ملت ، عاقل ، فرزانه ، مدیر ، مهربان ، مدبر و .... معرفی کنند و از وی اسطوره بسازند. مقام او را با هیچ مخلوقی همطراز ندانسته و القابی با صفات تفضیلی بوی اعطا نمایند.
تعجبی ندارد که عنوان جدید وی ان بیا الله شود.
Labels: روضه های دیکتاتور
اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو
اى بغضِ گل انداخته، فريادِ خطر شو
ای روی برافروخته ، خود پرچم ره باش
ای مشت برافراخته ،افراخته تر شو
ای حافظِ جان وطن، از خانه برون آی
از خانه برون چیست، کز حویش بدر شو
گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش
ور تيغ فرو بارد، اى سينه سپر شو
خاكِ پدران است كه دستِ دگران است
هان اى پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو
ديوارِ مصيبت كده ىِ حوصله بشكن
شرم آيدم از اين همه صبرِ تو، ظفر شو
تا خود جگرِ روبهكان را بدرانى
چون شير درين بيشه سراپاى، جگر شو
مسپار وطن را به قضا و قدر اى دوست
خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو
فرياد به فرياد بيفزاى، كه وقت است
در يك نفسِ تازه اثرهاست، اثر شو
ايرانىِ آزاده! جهان چشم به راه است
ايران ِكهن در خطر افتاده، خبر شو
مشتى خس و خارند، به يك شعله بسوزان
بر ظلمتِ اين شامِ سيه فام، سحر شو
Labels: سرود میهنی