Invisible Hit Counter
ورجاوند
سال 1389
سال تبلور آزادیخواهان ایرانی
سال سقوط ولایت مطلقه فقیه
Thursday, February 19, 2009
قلعه حیوانات

انشای زیر را به روش دانش آموز کلاس دوم دبستان بخوانيد:

ما حیوانات را خیلی‌ دوست داریم ، بابایمان هم همین طور . ما هر روز در مورد حیوانات حرف می‌زنیم ، بابایمان هم همین طور . بابایمان همیشه وقتی‌ با ما حرف میزند از حیوانات هم یاد می‌کند ، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت: توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون ؟

و هر وقت ما پول میخواهیم میگوید : کره خر مگه من سرگنج نشستم؟

چند روز پیش وقتی‌ ما با مامانمان و بابایمان میرفتیم خانه عمه زهره اینا ، یک تاکسی داشت میزد به پیکان بابایمان.

بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت : مگه کوری گوساله ؟ آقاهه هم گفت : کور باباته یابو ، پیاده میشم همچین میزنمت که به خر بگی‌ زن دایی ...

بابایمان هم گفت : برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پائین

ولی‌ آقاهه از بابایمان خیلی‌ گندهتر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد . بعدش مامانمان به بابایمان گفت : مگه کرم داری آخه ؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم ؟

ما تلوزیون را هم که خیلی‌ حیوان نشان میدهد دوست میداریم . البته علی‌ آقا شوهر خالهمان میگوید که تلوزیون فقط شده راز بقا ... قدیما که همش گربه و کوسه نشان میداد ، حالا هم که یا اون مارمولک‌ها را نشان میده یا این بوزینه رو که عین اسب واسه ملت خالی می‌بنده . ما فکر می‌کنیم که منظور علی‌ آقا کارتون پینوکیو باشه . چون هم تویش گربه نره داشت ، هم کوسه ، هم پینوکیو که دروغ میگفت.

فامیلهای ما هم خیلی حیوانات را دوست دارند . پارسال در عروسی‌ منوچهر پسر خالهمان که رفت قاطی‌ مرغ ها ، شوهر خالهمان دو تا گوسفند آورد که ما با آنها خیلی‌ بازی کردیم ولی‌ بعدش شوهر خالهمان همان وسط سرشان را برید ! ما اولش خیلی‌ ترسیدیم ولی‌ بابایمان گفت چند تا عروسی‌ برویم عادت می‌کنی ، البته گوسفندها هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خالهمان سرشان را ببرد ، حتما دردشان نیامد . ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده ، چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم که دوتا آقا که هی‌ میگفتند الله اکبر ، سر یک آقا رو که نمیگفت الله اکبر بریدند و اون آقاهه خیلی‌ دردش آمد و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگوئیم الله اکبر که یک وقت کسی‌ سر ما را نبرد.

حضرت آیت ا... خامنه ای رهبر دانشمند هم بارها دشمنان انقلاب را حیوانات وحشی خوانده اند و آقای رئیس جمهور محترم دوکتور احمدی نجات هم آنها را بزغاله مینامند.

ما نتیجه میگیریم که خیلی‌ خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتوانیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلوزیون ببینیم ، در موردشان حرف بزنیم و عکس‌های آنها را به دیوار بچسبانیم و به آنها مهرورزی کنیم و نمیدانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه غلطی باید میکردیم.

این مطلب را یکی از دوستان خوش ذوق برایم ایمایل کرده که بدون کم و کاست آنرا منتشر میکنم. صحت و سقم آن به قضاوت خودتان!؟

Labels: ,

Tuesday, February 17, 2009
شعور

سی سال پس از آنچه آنرا برایمان انقلاب نامیدند فهمیدیم کلمه انحطاط و بازگشت بدوران اعراب بدوی بیشتر به این فاجعه میماند تا انقلاب.

البته بر خلاف بسیاری بر این مسئله پافشارم که مقصر خود مائیم و دلیل آن بی فرهنگی خود ماست. ممکن است با این گفته بسیاری را ناراحت و عصبانی بشوند (که بشوند) ممکن است هزاران اتهام از نوکری اجانب ، پشت پا زدن به سنت ها و اصول ، توهین بمقدسات ، لامذهبی و .... هزاران صفت دیگر بر من وارد آید (که بیاید). اگر لازم شد که بگویم مرغ یکپا دارد میگویم چون خود را با فرهنگ مردمان خود بسیار آشنا میدانم و از ضعف ملت خود نیز آگاهی کامل دارم.

از این موضوع که سالهاست با شامورتی بازی آخوندی سرگرممان کرده اند باید بگزریم که اگر منفعتی برای من و شما نداشت ، حداقل هزار فامیل را با هزار آخوند جابجا کردیم.

سالهای قبل از آن دلمان به عبور از دروازه تمدن بزرگی گذشت که نه معنای آنرا فهمیدیم و نه ریشه آنرا دانستیم. سالها زیر آماج تبلیغات کورش و داریوش و اولین اعلامیه حقوق بشر و شاه سایه خدا بودیم. وعده دلخوش کنی بود که تقریبا مثل قصه مادر بزرگها به رویا بیشتر نزدیک بود تا به واقعیت. سالها از چپ و راست و مارکس و انگلس وعده های بهشت روی زمین شنیدیم که همگی رویاهایی برای خواب کردن روشنفکران و استفاده چپ و راست بود.

داشتیم با بینش خود قبول میکردیم که دنیا در حال تغییر است و ما سالهاست عقب مانده ایم ولی خیلی زود افکارمان را پریشان کردند و فهمیدیم با هر موجی باید شنا نمودو نباید راکد بود.

ناگهان فرصت طلبی را از آستین های نامعلوم و از کوچه پس کوچه های بغداد بیرون کشیدند و خیلی سریع با غارت بانکها و سوزاندن ادارات که بطور خودکار با مقاومت نیروهای امنیتی روبرو شد و میرفت همه چیز فراموش شود که زنده سوزاندن انسانها در سینمایی بخود نقاب تقدس داد. سوم و دهه و اربعین راه انداختند. حمایت چاقوکشان و قلتبانهای شهرنویی و از آن بدترخانمان براندازانی بنام روحانیت مبارز ویرا از بغداد به پاریس و با صلوات و سلام وارد ایران نمود و بمنطور اجرای سنت وارداتی و فرونشاندن عطش خونخواری قدیس جدید گوسفند قربانی لازم بود که بر روی طاق مدرسه رفاه گله گله سلاخی کردیم و سر بریدیم و شکم دریدیم و نام این گوسفندان را گردانندگان طاغوت نامیدیم.

تحریکات با کلمات بسیار پر مهر و ماهرانه و فریبنده زینت شده بود. ساده بود و بر دل ساده دلان راحت فرو مینشست ولی مردم نمیدانستند این کلمات از دهان تحصیلکرده های غرب دیده خارج میشود نه از دهان ملایی قدرت طلب و بیسواد که اگر فرصتی بدست میآورد از تجاوز به عروس خود نیز نمیگذشت و عاشق سینه چاک وی بود. مگر میشد یک روحانی مقدس آنقدر افکار کثیف داشته باشد و البته مهم هم نبود که اگر همانزمان برملا میشد براحتی میشد گناه آنچه حقیقت زشت است ، بگردن آمریکا و حتی تخم سیفلیسی بودن و عمر کوتاه فرزندان ذکور را میشد براحتی بگردن رژیم انداخت. خیلی زود شنیدیم و دیدیم و فهمیدیم که اسلام مذهب ما نیست و حتی شیعه اثنی عشری وجود ندارند بلکه ما شیعه بوقلمون صفت رنگارنگی از انواع مختلف از جامعه بی طبقه توحیدی ، ناب محمدی ، صفوی و علوی گرفته تا طالبانی ، شریعتی ، خمینی ، فقاهتی ، مطلقه ، عصامه ای و وهابی هستیم. فهمیدیم حتی قرآن خمینی با قرآن کهنه محمدی 14 قرن گذشته فرق دارد و آن سوگندی که افسران ارتش خیانت شده ما خوردند با قسمی که به قرآن خمینی خورده اند فرق دارد و سوگند قبلی آنها باطل است. بزبان ساده تری آیت خدا خمینی با علم کلام و گفتاری ساده ثابت نمود و در ضمیر مردم فرو کرد که قرآن و مفاهیم و احکام آنرا میتوان با نفس کثیف ملایی باطل و یا استوار نمود.

روحانیت مبارز بما فهماند قرآن نه بلکه کلام خدا نیست بلکه کتابی است از مرکب و کاغذ. مردم ما فقط مدتی کوتاه در بهت و حیرت این تغییرات بنیادی مانده بودند که آیات جدید از قوطی عطار جماران درآمد. تا آمدیم بخود بجنبیم سراسر ایران پر شد از آیات جدید بر در و دیوار که: خدا قرآن خمینی. اقتصاد ، مال خر شد. مذهب زالوی خونخواری شد و دایما خون طلب میکرد. مردم ایران شعور ندارند و بهمین جهت نیاز به ولی و وصی و قیم دارند. اسلام مرد و فرزند حرامزاده آن آخوند جای آنرا گرفت.... و هزاران آیه دیگر که تحت عنوان شعار و در حقیقت قرآن خمینی را با آن نوشتند و حتی همین امروز هم سراسر مملکت پر از این آیه های جدید با تمثال نامبارک این و آن پشمالوی متعفن. بما قالب کردند که بعد از خمینی هم همه ملت مرده اند چون آیه بعدی میگوید: تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست.

زمانی که خونخوار دیوانه شکستهای پی در پی در جبهه ها را متوجه شد و پس از کشته و علیل و زخمی شدن بیش از یک میلیون ایرانی که علیرغم گفته این و آن مثلا سردار و آخوند و تبلیغات سراسری و مزورانه چیزی جز شکست کامل سپاه و ارتش 20 میلیونی تازه مسلمان شده ایران و بغنیمت گرفتن 40 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران در مدافعه با ارتش 2 میلیونی کفار بعثی توسط صدام افلقی (یا عفلقی) مجبور به قبول شکست و بقول روضه خوانی و نوع صحرای کربلایی آن خوردن جام زهر بود که مردم آهسته آهسته از خواب غفلت بیدار شدند که بزرگ عمامه داران مجنونی جای بزرگ ارتشتاران را گرفته است و تازه میفهمیدند که رو دست تاریخی خورده و چپ وابسته و راست مذهبی دست بدست هم داده و زیر و بنای مملکت را بکلی نابود کرده اند. برای بار اول خمینی در بارگاه جماران ظاهر شد و با زبانی الکن و احمق پسند اعتراف کرد که اشتباه کرده و به او دروغ گفته شده و اوضاع و اخبار میدانهای جنگ را فقط بخاطر خوش آمد او آب و رنگ پیروزی و پیشرفت میزده اند. در حقیقت حماقت خود را بگردن این و آن آدمکش دوره ندیده و نالایق ولی مجیزگو انداخت. امروز همان ترسویان و مجیزگویان با درجات سرداری در سپاه پاسداران و آیت خدا بودن در روحانیت مبارز ، بزرگترین ثروتمندان ایران و حتی خاورمیانه هستند که با ریختن خون ایرانیان و ظلم و غارت مال مردم و احتکار و دزدی از ثروت ملی مردم ایران پاداش خود را از صدور آیه های قرآن جدید دریافت کرده اند. اینها مانند ارباب و ولینعمت قلب سیاه خود ادعا ندارند: که محمد نتوانست وظیفه خود را انجام دهد بلکه ثابت کرده اند اگر عنان مملکت در دستشان باشد و مزدورانی چاکر و غیر متخصص بنام سردار سپاه تیغ بر گلوی ملت نهند براحتی میتوان بجای غزوات یا همان راهزنی های محمد دخل ملت را دزدید و با نمایشات روسری و حجاب زنان ، دفع اراذل و اوباش ، زندانی و شکنجه کردن دانشجویان و کارگران اتوبوسرانی و معلمین و پرستاران و زحمتکشان مملکت آنان را بزور وادار به قبول آیه های جدید فاشیستی و نفاق انگیزی و جنگ طلبی نمود.

بهمان یزدان پاکی که با الله آخوند کاملا متفاوت است اگر جنگی حتی کوچک از طرف قدرتی خارجی در ایران درگیرد نه آخوند و نه سردار و نه جیره خواران دیگری را خواهید یافت که در مقابل حتی بمبارانی دو ساعته ایستا باشند. دگردیسی این حشرات کامل شده و فرار را بر قرار ترجیح داده و فقط احمقهایی را که شستشوی مغزی داده اند در خیابانها آنهم برای کشتن مردم ایران نه دفاع از مملکت گسیل خواهند داشت. ابن الوقت بودن و نان بنرخ روز خوردن را فراموش نکنیم که نسل جوان ما را با آن بزرگ کرده اند.

البته اینرا نیز روشن میکنم و بار ها نیز گفته ام که آمریکا یا اروپا به ایران هرگز حمله نخواهند کرد زیرا برای سرمایه داران و کارتلهای مالی و اقتصادی دنیای شرق و غرب معامله کردن یا چپاول اقتصادی و قراردادهای میلیاردی بدون پرسش و سوال ملت با دیکتاتور یا خودمحوری که در راس یک کشور است آسان تر و ساده تر از مقابله و یا رقابت و یا توضیح خواستن از کشوری با سیستم پارلمانی و مسئول و انتخاب شده از طرف مردم و دموکراسی واقعی است. راصی کردن یک فرد قدرت طلب ناقص العضو که در تمام طول زندگی مملو از عقده های روانی ریز و درشت بوده و سالهاست زخم آنرا با روح و جسم خود همراه داشته بسیار آسانتر است تا متقاعد کردن گروهی تحصیلکرده و کاربر و مستقل و در فکر مملکت و مردم. این دیوانگان از هیتلر و قذافی و عیدی امین و خمینی و غیره را با اسباب بازی جنگی مثل هفت تیر ریگانی یا موشک اس300 روسی و ماهواره چینی میتوان براحتی غرور احمقانه داد و باصطلاح خر کرد و توسط این خود شیفتگان ثروت ملی ممالک را غارت نمود. نه شرق و نه غرب مایل به ظهور و یا حتی نشانه ای از آزادیخواهی در کشورهای نفت خیز هستند و همه آنها از مصدق دیگر وحشت دارند. حتی راههای بقای دیکتاتوری و ابزار اجرائی آنرا خودشان در اختیار خودمحوران منطقه از جمله ایران قرار میدهند. باید متلون بود باید دورنگ بود تا بقا یافت و باید اول زندگی کرد تا باقی ماند و بنوعی ماندیم.

حالا روزگاری شده که باید رای داد. باید به حقانیت! این دستبوس و ان پابوس مهر تائید زد. باید بازی مثلا انتخاباتی راه انداخت. باید ثابت کنیم همان احمقی هستیم که اقای رهبر انتظار دارد و بازی او را ادامه دهیم.

باید ... انحطاط اخلاقی و فکری خود را کامل نمود و بدست خودمان مهر بر پیشانی خود بزنیم ثابت کنیم خلایق هر چه لایق.

از سری مقالاتی که نمیخواستم منتشر کنم.

Labels: